دختران ایرانی نازترین عکسهای ایرانی

عکسهای خفن ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

نازترین عکسهای خارجی

عکس های خارجی

کلیپ عکسهای خفن ایرانی های ایرانی

کلیپهای ایرانی


angel2012

sepide

angel2012

http://angel2012.lxb.ir

looooove poem

looooove poem

looooove poem

من نه عاشقم ونه محتاج نگاهی که بلرزد بر من ... من خودم هستم و یک حس غریب که به صد عشق وهوس می ارزد.من نه عاشق هستم نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید،من به دنبال نگاهی هستم که مرا از پس دیوانگیم میفهمد.و هر کس که می گوید دوستم دارد خیانتگر غمگینی است که آوازش را از دست داده است کاش عشق را زبان سخن می بود... لطفا نظر یادتون نره ممنون میشم

looooove poem

خیالت تخت..


از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد زا این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد ،هم بسازد

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه میکنی اگر او راکه خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد
رها کند برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند تا دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نکنی ، بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که نه…!!نفرین نمیکنم که مباد
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند که فقط این 
عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زمان آن برسد 

 

+نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,;ساعت14:4;توسط sepide; | |

به خاطر تو..

به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو 

 

+نوشته شده در یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:,;ساعت20:36;توسط sepide; | |

آه حسرت...

دلت را سپردی به من و وعده همیشگی دادی،
گفتی که با من همیشه چشمه زلال عشق در قلبت میجوشد؛
گفتی همیشه آرامی همیشه به امید بودنم زنده میمانی؛
مدتی است که روزها، سرد گذشته؛از سردی هوا، آب چشمه ی عشقت یخ بسته؛
رگهای قلبم بی آب است 
به یک کویر خشک رسیدن هم بهتر از باریدن باران است؛
فصل عشق تو، رو به خزان است با تو بودن مثل رفتن به سوی یک کلبه ی بی نام و نشان است؛
بی خیال، از عشق نگو برایم بهانه ات را بیاور که منتظر شنیدن آنم؛
تو هنوز کتاب عشق را نخوانده ای و آمده ای به سراغ صفحه آخرش،
هنوز باران عشق را ندیده ای و زیر آسمان آفتابی نشسته ای به انتظار باریدنش؛
اول بیا و بعد بگو میخواهی بروی تو هنوز نیامده داری میروی؛
اگر این است امروز تو ،وای به حال فردایت دیگر حوصله ندارم سر کنم با غمهایت؛
بارها رفتی و خودم آمدم به سراغت، اینبار دگر حتی نمینشینم چشم به راهت؛
باور اینکه تو از خوبها نیستی برایت بسی دشوار است اما این دست خودت نیست تو همینی؛
دیدنت حالم را خراب میکند ،زین پس به جای تو با تنهایی قرار میگذارم،
اینگونه قلبم با تنهایی روزهایش را فردا میکند؛
دلت به حالم نسوزد،اینک این حال من است که سوخته، چشمهای خیسم،
به انتهای جاده ای که تو را در آن ندارد چشم دوخته و میشمارد
ثانیه هایی که از رویاهایم فراری اند؛
به جای نفس آه میکشم و به جای غم حسرت میخورم ؛خاطره هایم را جا میگذارم
و دیگر جای قدمهایت 
پا نمیگذارم

+نوشته شده در یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:,;ساعت20:30;توسط sepide; | |

عشق تو..

http://fotos.persiangig.com/AllFoto.ir/FotoPic.ir/Fotos.Blogfa.Com/Pics.3/AllFoto.ir_681.jpg

 

 
تمام عشق ات
به تمامی
به من هجوم آورده

تمام عشقی که
نداشتم ات هرگز
و دارم اش همیشه

تمام عاشقانه های زمین به من هجوم آورده اند
و من
بی سلاح
بی دفاع
به روزهای بی بوسه ای فکر می کنم
که رفتن ات نصیب ام کرد

نمیگویم برگرد
که خود رفته را برگرد گفتن نابجاست
می گویم
تو نبض همه ی زایش های منی
هجوم بی امان ات را
به تسلیم بی امان ام نظاره کن

+نوشته شده در دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,;ساعت10:47;توسط sepide; | |

خسته

 از بیم و امید عشق رنجورم

آرامش جاودانه می خواهم

بر حسرت دل دگر نیفزایم

آسایش بیکرانه می خواهم

 

پا بر سر دل نهاده می گویم

بگذشتن از آن ستیزه جو خوشتر

یک بوسه ز جام زهر بگرفتن

از بوسه آتشین او خوشتر

 

پنداشت اگر شبی به سرمستی

در بستر عشق او سحر کردم

شبهای دگر که رفته عمرم

در دامن دیگران به سر کردم

 

دیگر نکنم ز روی نادانی

قربانی عشق او غرورم را

شاید که چو بگذرم از او یابم

آن گمشده شادی و سرورم را

 

آنکس که مرا نشاط و مستی داد

آنکس که مرا امید و شادی داد

هرجا که نشست بی تامل گفت:

(او یک زن ساده لوح عادی بود)

 

می سوزم از این دوروئی و نیرنگ

یکرنگی کودکانه می خواهم

ای مرگ از آن لبان خاموشت

یک بوسه جاودانه می خواهم

 

رو، پیش زنی ببر غرورت را

کو عشق ترا به هیچ نشمارد

آن پیکر داغ و دردمندت را

با مهر به روی سینه نفشارد

 

عشقی که ترا نثاره ره کردم

در سینه دیگری نخواهی یافت

زان بوسه که بر لبانت افشاندم

شورنده تر آذری بخواهم یافت

 

در جستجوی تو و نگاه تو

دیگر ندود نگاه بی تابم

اندیشه آن دو چشم رویائی

هرگز نبرد ز دیگان خوابم

 

دیگر به هوای لحظه ای دیدار

دنبال تو در بدر نمی گردم

دنبال تو ای امید بی حاصل

دیوانه و بی خبر نمی گردم

 

در ظلمت آن اطاقک خاموش

بیچاره و منتظر نمی مانم

هر لحظه نظر به در نمی دوزم

وان آه نهان به لب نمی رانم

 

ای زن که دلی پر از صفا داری

از مرد وفا مجو، مجو، هرگز

او معنی عشق را نمی داند

راز دل خود به او مگو هرگز

 

+نوشته شده در شنبه 10 تير 1391برچسب:,;ساعت13:17;توسط sepide; | |

زن که باشی

 زن کــ ــه باشــ ــی

گــ ــاهـــی کــ ـم میاوری

دســ ــت هایی را کــ ـه

مــ ــردانگی شان امــ ـنیت میاورد

و شــ ــانه هایــ ـی را کــ ــه

اســ ـتحــکام اغـــ ـوششــان

لـــ ـمس ارامــ ـش را

بـــ همـــ ــراه دارد

دســـ ــت خودت نیســـ ـت

زن کـــ ــه باشـــ ــی

گــ ــاهی دوســـ ـت داری

تکــ ــیه بدهـــ ـی

پنـــ ـاه ببـــ ـری

ضـــ ــعیف باشــ ـی

دســ ـت خودت نیســ ـت

زن کـــ ـه باشــ ـی

گهگــ ـاه حریصــ ــانه بو میکــ ـنی

دســـ ـتهایت را

شـــ ـاید

عـــ ـطر تلــ ـخ و گـــس مـــ ـردانه اش

لابـــ ـه لای انگــ ـشتانت

باقــ ـی مانده باشـــــد

زن کــ ـه باشــــ ـی گاهــ ـی میزنـــ ـی زیر گریـــه

کـــ ـه دلـــ ـش بلرزد و صــ ــدایت کــ ــند بانـــــو...

دســ ـت خودت نیســ ـت

زن کـــ ـه باشـــ ـی

گــ ـاهــــی رهــ ـایـــش میکــ ـنی

و پشــ ـت ســـرش ابــــ میریزی

و قــــ ـناعت میکــ ـنی به رویــــای حضـــ ـورش

به امیــــ ـد اینـــکـ ـه

او

خوشـــ ـبخت باشـــ ـد

زن کـــ ـه باشــ ـی

همـــ ـه ی دیوانگـــ ـی های عالــــم را بلـــدی

میتوانـــ ـی زیر لبــ ترانه بخوانـــ ـی و اشـــ ـپزی کنـــی

میتوانـــ ـی جــ ــلوی اینـــ ـه موهــ ـایت را شــ ـانه کــنـــ ـی و حــــــس کنی نگـــ ـاهش را

میتوانــــ ـی ساعـــ ـت ها به امـــیــ ـد گـــ ــره خوردن شالـــ دور گردنـــش ببافـــی و در هــ ــر رج بوســ ـه

بکــ ـاری برای روزهای مبــ ـادا کــ ـه کنــارش نیســـ ـتی...

زن کــ ـه باشــ ـی باید صـــ ـبور باشی مــ ـدارا کنی و با همــ ـه ی بغــ ـضت لبخند بزنی

زن کــ ــه باشی...

هــ ــزار بار هم کــ ـه بگویــد دوســـ ــتت دارد...

باز هم خواهــ ـی پرسی دوســ ـتم داری؟

و ته دلــت همیــ ــشه خواهـــ ـد لرزید

زن کـــ ـه باشــ ـی هــ ـر چــ ـقدر هم کــ ـه زیبا باشی نـــ ـگران زیباترهایی میشــ ـوی که شــــاید

عاشقــش شوند

زن کـــ ـه باشـــ ـی هروقتــــ صــ ـدایت میکـــ ـند خوشــ ـگلکم

خــ ـدارا شــ ـکر میکنی کــ ــه در چشمــ ـان او زیبـــایی

دســ ـت خودت نیســـ ـت

زن کــ ـه باشـــ ـی

همـــ ـه ی دیوانگــ ــی های عالــــم را بلـــ ـدی...

 


+نوشته شده در شنبه 10 تير 1391برچسب:,;ساعت1:3;توسط sepide; | |

او رفت

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

+نوشته شده در سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:,;ساعت10:18;توسط sepide; | |

اگر به سراغ من آمد

روزی اگر به سراغ من آمد به او بگو من خوب می شناختمش نامت چو آوازی همِشه بر لب او بود حتی زمان مرگ آن لحظه های پر ز درد و غم و غروب آن بیقرار عشق چشم انتظار دیدن رویت نشسته بود روزی اگر سراغ من آمد به او بگو شب در میان تاریکی در نور ماهتاب هر روز در درخشش خورشید تابناک هر لحظه در برابر آیینه ی زمان آن دختر سکوت در انتظار دیدن رویت نشسته بود روزی اگر سراغ من آمد به او بگو جز تو دلش را به هیچ کس امانت نداد هرگز خیانتی به دستان تو نکرد هرگز نگاه پاک و زلال تو را با هیچ چشم سیاه مستی عوض نکرد تا آخرین نفس در انتظار دیدن رویت نشسته بود روزی اگر سراغ من آمد به او بگو افسوس ! دیر شد ؛ ای کاش ! کمی زودتر می آمدی اما بگو من خوب می دانم حتی در آن جهان آن خفته ی خموش ؛ در انتظار دیدن رویت نشسته است روزی اگر ....... اما ؛ نه ؛ او هیچوقت دیگر نمی آید کاش عمرم را به پایش هدر نمی کردم ....

+نوشته شده در سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:,;ساعت10:16;توسط sepide; | |

دلم بدجوری گرفته..

هر طرف که نگاه میکنم تو رو میبینم..

عطرتو حس میکنم و صداتو میشنوم..

اما تو هیچ وقت نیستی...

میترسم دستاتو تو دستم بگیرم..

میترسم بلور انگشتاتو بشکنم...

می ترسم تو هم مثل من بوی تنهایی و غربت بگیری..

می ترسم این بغض هزار ساله به تو هم سرایت کنه...

من از مرگ نمی ترسم از رفتن تو می ترسم..

می ترسم تو بری و من نمیرم! می ترسم بدون تو زنده بمونم دلم گرفته...!!

مثل تموم شبهایی که گذشت..!!

مثل تموم شبهایی که بدون تو خواهند اومد...!!

روزگارم از شبهای بی ستاره تو هم تیره تر شده..

تنها یادت هست که امیدسپیده ای هرگز نیومده رو تو دلم زنده نگه میداره...

دیگه زیر بارون خیس نمیشم..!!

یاد اون چتری که بالای سرم گرفتی تا ابد با منه..

من و ببخش که هنوز ازت پرم ..

که هنوز نمیتونم ازت دل ببرم..

راستی تا حالا شده اون قدر دلت برای کسی تنگ بشه که با شنیدن اسمش هم بغض گلوتو بگیره؟؟

تا به حال شده اون قدر بخوای برای یه نفر بمیری که از زنده بودنت هم خسته بشی؟؟

یا شده دلت بخواد زمین و زمان متوقف بشن تا نگاهی که به تو خیره شده لحظه ای بیشتر باقی بمونه؟؟

میدونی...

من عاشقم چون فقط یه بار تو دلم زلزله اومد اما از زلزله بم هم مخرب تر..

چون همیشه قلبم واسه یه نفر زد (واسه تو)...

میدونی...

تو هیچ وقت نتونستی ذهنمو بخونی..

اشکمو ببینی..

صدامو نشنیدی..

صدایی که خودت خفش کردی..

صدایی که یه روز بهت میگفت دوست دارم عشق من پاک بود..

عشق من با عشقای حالا فرق داشت وقتی میگفتم دوست دارم با بند بند وجودم میگفتم..

اما هیچ وقت نفهمیدی..

اما بازم میخوام از تو بنویسم ..

میدونی چرا؟؟

چون اول و اخر لحظه هام تویی...

بذار همیشه پریشونت بمونم میذاری که ؟؟

تو رو خدا اینم ازم نگیر من میمیرم

+نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,;ساعت18:19;توسط sepide; | |

دوســـتـــت دارم

دیگر نه حافظ فالم رامی گوید ؛
نه سعدی سفرنامه ام را می داند ؛
نه فردوسی شاهنامه ام را می نویسد ؛
نه محتشم مرثیه برایم می خواند ؛
نه مشیری به کارم می آید ؛
نه رهی راهیم می کند ؛
نه فروغ روشنی به لحظه هایم می دهد ؛
نه بهار زندگیم را پر شکوفه می کند ؛
نه ...

دیگر هیچ خواننده ای ترانه ی عشق مرا با نام تـــو نمی خواند ...!

نگاهم به زمان نیامدنت خشک شده ...!
باران حضورت را با کدام نماز استغاثه کنم ...!

چقدر بنویسم ؛
به چه زبانی بگویم دوستت دارم تا بفهمی ...!
تا کجا فریاد بزنم که اینگونه گنگ و گیج مرا نگاه نکنی ...!

اینبار دیگر بفهم ...!
با تـــو هستم ...!
آری تـــو ...!

دیوانه ام کردی ...!
دوســـتـــت دارم ...!

+نوشته شده در شنبه 26 فروردين 1391برچسب:,;ساعت17:51;توسط sepide; | |

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز

که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...

+نوشته شده در دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,;ساعت17:52;توسط sepide; | |

خیــالی نیستــــــ...!!

خیــالی نیستــــــ.!!

اگر من با خیــال تـــو زنده ام،،

و تــو بی خیــــال من ..

!!!

خیالی نیستـــ.!!

اگر من ثانیه به ثانیه از تـو می نویسـ م

خیالی نیستــ.!!

اگر من با خیـــال تــو زنده ام..

و تـو بی خیــــــــ ــال من..

!!!

خیالی نیستـــ.!!

اگر من ثانیه به ثانیه از تو می نویسـ م ،،

و تـــو ..

نمی خـ ــــــوانی..

!!!

خیالی نیستـــ!!

اگر من با مرور خاطــ ـراتتـــ. آتشــ.. می گیرم

و بی توجهـ ـی تـــو ..،

هیـزم بر آتشـــ م می ریـزد...

!!!

خیالی نیستـــ.!!

اگر من بی تــو شـاعـ ــر شده ام

و تــــو..

تنهــــا بهـ ــانه ی شعــ ـرهـا یم ..

!!!

خیــ ـالی نیستـــ.!!

اگـــر..

عیـن خیـ ـالت نیستـــــ..،

یــادت نیستـــــ..

!!

کـــ ه..،

نیستـ م. !

+نوشته شده در چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:,;ساعت21:47;توسط sepide; | |

از عاشقانه گفتن

بگذار یاد عاشقانه ترین دلواپسی هایم خط نخورده باقی بمانند تا همیشه...
گفته بودم اگر نگاهم نکنی تمام شعرهایم یخ می زنند
و اسیر طعنه ی ثانیه ها می شوم
حالا نمی دانم تکلیف خیس خیال و خاطره هایم بی تو چه می شود؟
فقط خدا کند ارزوهایم در بیابان تنهایی با طوفان غرور تو کمرنگ نشوند
ان وقت من می مانم و زندگی زیبایم که به دنیای چشمان تو باختم...
باور کن نگاهم را التماس چشمهایم را
دوست داشتن و معجزه ی عشق را
با هر نفس تو را تکرار میکنم ای اشنای غریب لحظه هایم
کاش می شکستی سکوت صدایت را
تا فریاد طوفان عشق را در تو بیدار کند
دست های  سردم...

+نوشته شده در سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,;ساعت12:12;توسط sepide; | |

اگه تو مال من بودي

اگه تو مال من بودي ماه از چشات طلوع مي كرد
پرستو از رو دست تو نغمه هاشو شروع مي كرد
اگه تو مال من بودي كلاغ به خونش مي رسيد
مجنون به داد اون دل زرد و ديوونش مي رسيد
اگه تو مال من بودي همه خبردار مي شدن
ترانه هاي عاشقي رو سرم آوار مي شدن
اگه تو مال من بودي قدم رو پاييز ميزديم
پاييز مي فهميد كه ماها زبونشو خوب بلديم
اگه تو مال من بودي انقد غريب نمي شدم
من چي مي خواستم از خدا ديگه اگه پيشت بودم
اگه تو مال من بودي دور خوشي نرده نبود
دل من اون آواره اي كه شبا مي گرده نبود
اگه تو مال من بودي چشام به چشمات شك نداشت
تنگ بلور آرزوم مثل حالا ترك نداشت
اگه تو مال من بودي جهنمم بهشت مي شد
قصه ي عشق ما دو تا ، عبرت سرنوشت مي شد
اگه تو مال من بودي مي بردمت يه جاي دور
يه جا كه تو ديده نشي نباشه حتي كمي نور
اگه تو مال من بودي ،‌ مي ذاشتمت روي چشام
بارون مي خواستي مي باريد ، ابر سفيد گريه هام
اگه تو مال من بودي برگا تو پاييز نمي ريخت
شمعي كه پروانه داره ، اشك غم انگيز نمي ريخت
اگه تو مال من بودي قفس ديگه اسير نداشت
آدما دارا مي شدن ، دنيا ديگه فقير نداشت
اگه تو مال من بودي خيال نمي كنم باشي
پس مي رم و مي كشمت پيش خودم تو نقاشي

+نوشته شده در جمعه 7 بهمن 1390برچسب:,;ساعت10:0;توسط sepide; | |

بی وفا

ببین خدایی با دلم چه کردی

این کارا رو با دل دیگه کردی؟

مثه دل من دلی رو سوزوندی؟

لباس غم به هیچ دلی پوشو ندی؟

هیچکی مثه من نازت و خریده؟

هیچکی با رویای تو پر کشیده؟

میشه بگی چند تا دل و شکستی؟

میشه بگی تو چند تا دل نشستی؟

دین و مرام و اعتقادت اینه؟

دوست دارم عاشقتم همینه؟

دروغ بود هر چی که به من میگفتی؟

همین بود اون وفایی که میگفتی؟

شاید خدا نکرده عاشق شدی؟

عاشق یک دلبر دیگه شدی؟

برو ولی اینو یادت بمونه

تو قول دای بیوفای دیوونه

+نوشته شده در شنبه 1 بهمن 1390برچسب:,;ساعت10:5;توسط sepide; | |

مريم حيدرزاده

سلام کسی که تو دلم درخشید

من دیگه دوستت ندارم ببخشید

من واسه اون کسی که دوس ندارم

نمی تونم شاخه گل بیارم

بین تو و اون روزا کلی فرقه

تو اسمونت پر رعد و برقه

نه مهربونی نه واسم می خندی

هر دری رو من می زنم می بندی

کو اون همه شعرای عاشقونه

کی بود بهم می گفت سلام بهونه

از چشم من افتادی نازنینم

دوس ندارم دیگه تو رو ببینم

اگه دلت همین حالا بشکنه

بهتر از اوارگیای منه

من کسی رو می خوام که عاشق باشه

اول و اخرش شقایق باشه

من کسی رو می خوام که نیس مثه تو

پشیمونم دوست ندارم برو

پشیمونی گرچه نداره سودی

خوب شد که فهمیدم بدی به زودی

 

 

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:,;ساعت19:40;توسط sepide; | |

از سروده هاي مريم حيدرزاده

 
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

 

آره بازم منم همون دیونه همیشگی

فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت؟!

دلم واست تنگ شده بود این نامه رو برات نوشت!

حال من و اگه بخوای رنگ گلای قالیه

جای نگاهت بدجوری تو صحن چشمام خالیه

ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه

از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه

دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون

فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون

فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خسته ات نکنه

غم غریبی عزیزم سرد و شکسته ات نکنه

چادر شب لطیفتو از روت شبا پس نزنی

تنگ بلور آبتو یه وقت ناغافل نشکنی

اگه واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون

منم تو رو سپردمت دست خدای مهربون

راستی دیروز بارون اومد منو خیالت تر شدیم

رفتیم تا اوج آسمون با ابرا هم سفر شدیم

از وقتی رفتی آسمون پر کبوتره

زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بدتره

فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم !

حقیقتو واست بگم به آخر خط رسیدم

رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی

قسمت تو سفر شدو قسمت من آوارگی

به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته

یه قلب تنها و کبود هلاک یک نگاهته

من میدونم‌من میدونم همین روزاعشق من ازیادت میره

بعدش خبر میدن بیا که داره عشقت میمیره

عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه

یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه

تنها دلیل زندگی! با یه غمی دوست دارم

داغ دلم تازه میشه اسمتو وقتی میارم

وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر

مگه نگفتم چشاتو از چشم من هیچ وقت نگیر

حرف منو به دل نگیر همش غم غریبیه

تو رفتی من غریب شدم چه دنیای عجیبیه!

میگم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن

نورشون بدرقه پاکی لحظه هات کنن

تنها دلیل زندگیم!

با یه غمی دوستت دارم


+نوشته شده در پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:,;ساعت12:37;توسط sepide; | |

رویا(فروغ فرخزاد)..

با امیدی گرم وشادی بخش

 با نگاهی مست و رویایی

 دخترک افسانه میخواند

نیمه شب در کنج تنهایی:

 بی گمان روزی ز راهی دور

 میرسد شهزاده ای مغرور

می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر

ضربه سم ستور باد پیمایش

 میدرخشد شعله خورشید

 بر فراز تاج زیبایش

تار و پود جامه اش از زر

سینه اش پنهان به زیر رشته هایی از در و گوهر

می کشاند هر زمان همراه خود سویی

باد... پرهای کلاهش را

یا بر آن پیشانی روشن

حلقه موی سیاهش را .

مردمان در گوش هم اهسته میگویند:

"آه او با این غرور و شوکت و نیرو"

"در جهان یکتاست"

"بیگمان شاهزاده ای والاست"

دختران سر میکشند از پشت روزنها

گونه هاشان آتشین از شرم این دیدار

سینه هاشان لرزان و پر غوغا

در طپش از شوق یک پندار

"شاید او خواهان من باشد"

لیک گویی دیده’ شهزاده’زیبا

دیدهمشتاق آنان را نمیبیند

 او از این گلزار عطرآگین

 برگ سبزی هم نمیچیند

همچنان آرام و بی تشویش

میرود شادان به راه خویش

میخورد بر سنگفرش کوچه های شهر

ضربه سم ستور باد پیمایش

مقصد او ...خانه دلدار زیبایش

مردمان از یکدیگر آهسته می پرسند:

 کیست  پس این دختر خوشبخت؟

ناگهان در خانه می پیچدصدای در

سوی در گویی ز شادی می گشایم پر

اوست ...آری... اوست

آه ای شهزاده ,ای محبوب رویایی

نیمه شبها خواب می دیدم که می آیی

زیر لب چون کودکی آهسته می خندد

با نگاهی گرم و شوق آلود

بر  نگاهم راه می بندد

ای دوچشمانت رهی روشن به سوی شهر زیبایی

ای نگاهت باده ای در جام مینایی

آه بشتاب ای لبت همرنگ خون لاله خوشرنگ صحرایی

ره بسی دور است

لیک در پایان این ره ...قصر پر نور است

می نهم پا بر رکاب مرکبش خاموش

میخزم در سایه آن سینه و آغوش

می شوم مدهوش

باز هم آرام و بی تشویش

میخورد بر سنگفرش کوچه های شهر

ضربه سم ستور باد پیمایش

میدرخشد شعله خورشید

بر فراز تاج زیبایش

میکشم همراه او زین شهر غمگین رخت

مردمان با دیده حیران

زیر لب آهسته می گویند

دختر خوشبخت

+نوشته شده در پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:,;ساعت12:30;توسط sepide; | |

عاشقی

کي با اشکاي تو يه اسمون ستاره ساخت

کي بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت

کي بود که با نگاه تو

خواب و خيال عشق و ديد

کي بود که واسه تو از همه دنيا دل بريد

نگو کي بود کجايي بود

اون که برات ديوونه بود

رو خط به خط زندگيش از عشق تو نشونه بود

من بودم اون که دلش رو ساده

به پاي تو گذاشت

اون که واسش بودن تو به غير غم چيزي نداشت

من بودم اون که دل اخر عشق تو رو خوند

اون که به جاي عاشقي حسرتشو به دل نشوند

حسرت دوست داشتن تو هميشگي بود

 


+نوشته شده در دو شنبه 5 دی 1390برچسب:,;ساعت16:59;توسط sepide; | |

چقدر سخته عشقت نباشه

چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته

  به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داده زل بزنی

و به جای اینکه لبریز کینه نفرت بشی

حس کنی هنوزم دوسش داری

چه قدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیوار تکیه بدی

که یـک بار زیر آوار غرورش همه وجودت له بشه

چه قدرسخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی

اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بهش بگی

چه قدر سخته وقتی پیشته سرتو بندازی پایین و آروم اشک بریزی

چون دلت براش تنگ شده، اما آروم اشکاتو پاکنی تا متوجه نشه...


چون حتما فکر می کنه دیوونه ای!

چه قدر سخته وقتی پشتـت بهشه

دونه های اشک صورتت رو خیس کنه


اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز دوسش داری

چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگران ببینی

و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت زیر لب آروم بگی

گل من باغچه نو مبارک

 


+نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,;ساعت10:35;توسط sepide; | |

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند  صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

+نوشته شده در چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,;ساعت15:36;توسط sepide; | |

من با تو گریه کردم

از حس عاشقونت هیچی به من ندادی

 

من واسه تو چی بودم یه عاشق زیادی

 

از حس عاشقونت هیچی به من ندادی

 

من واسه تو چی بودم یه عاشق زیادی

 

یه عاشق زیادی

 

یه سایه که همیشه تو لحظه ها باهاته

 

هیچ وقت نشد بفهمم چه حسی تو چشاته

 

چه حسی تو چشاته

 

من با تو گریه کردم ، من با تو چون گرفتم

 

چیزی ازت نخواستم ، چیزی بهت نگفتم

 

تو دست کم گرفتی این عشق و سادگیمو

 

به دست تو سپردم تمام زندگیمو

 

کم مونده بود که قلبم برای تو بمیره

 

حتی تو خواب ندیدم کسی جامو بگیره

 

از حس عاشقونت هیچی به من ندادی

 

من واسه تو چی بودم یه عاشق زیادی

 

یه عاشق زیادی

 

من با تو گریه کردم ، من با تو چون گرفتم

 

چیزی ازت نخواستم ، چیزی بهت نگفتم

 

تو دست کم گرفتی این عشق و سادگیمو

 

به دست تو سپردم تمام زندگیمو

+نوشته شده در یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:,;ساعت21:14;توسط sepide; | |

میمیرم برات..

میمیرم برات ، میمیرم برات می دونستی میمیرم بی تو بدون چشات
رفتی از برم
نمی دونستی که دلم بسته به ساز صدات
آرزومه که میدونستی که من میمیرم برات
میمیرم برات ، میمیرم
عاشقم هنوز ،عاشقم هنوز
نمی خواستی که بمونی و بسوزی به ساز دلم
گفتی من میرم
تو می خواستی بری تا فرداها ، گل خوشگلم
برو راهی نیست تا فردا ها از آب و گٍلم.
ازآب و گٍلم، گل خوشگلم
سفرت بخیر ، اگه میری از اینجا تک و تنها ،تا یه شهر دور
تا یه شهر دور
برو که رفتن بدون ما می رسه به یه دنیا نور
برو که رفتن بدون ما می رسه به یه دنیا نور
به یه دنیا نور
میمیرم برات
سفرت بخیر
برو گر شکستی ز من می تونی دوباره بساز
دوباره بساز
از دلی شکسته، ناامید و خسته ، تو باز غرور
از دلی شکسته، ناامید و خسته ، تو باز غرور
تو بازم غرور
میمیرم
نمی خوام بیای ،نمی خوام میون تاریکی من تو حروم بشی
نمی خوام ازت ،نمی خوام مثل یه شمع بسوزی برام تا تموم بشی
برو تا بزرگی می خوام فقط آرزوم بشی
آرزوم بشی
عاشقم هنوز
میمیرم برات
نمی دونستی میمیرم بی تو بدون چشات
رفتی از برم
نمی دونستی که دلم بسته به ساز صدات
رزومه که میدونستی که من میمیرم برات
میمیرم برات

+نوشته شده در شنبه 12 آذر 1390برچسب:,;ساعت9:10;توسط sepide; | |

خیلی عاشق تو بودم..

خبری ازت نبودو

 

خیلی بی تاب تو بودم

 

اومدم سراغت اما

 

پر گریه شد وجودم

 

خیلی دلتنگ تو بودم

 

گل مهربونو نازم

 

نمیدونم چرا اینجام

 

یا  اصلا چم شده بازم

 

اون همه  قول و قرارو

 

اومدم یادت بیارم

 

اما انگار دیگه راهی واسه برگشتن ندارم

 

این جا گل بارونه امشب

 

چقد این فضا غریبه

 

چرا من هیچی نمیگم

 

چرا میخندم عجیبه

 

آخه مجبورم بخندم کسی اشکامو نبینه

 

حالا کــو تا باورم شه سرنوشت من همینه

 

به نظر میاد که امشب از قلم افتاده باشم

 

آرزوم بود که من امشب پیش تو وایساده باشم

 

چه لباسای قشنگی بت میاد چقد عزیزم

 

تو میخندی و من از دور دارم اشکامو میریزم

 

خوش سلیقه هم که بودی آره بهتر از من اونه

 

سر تره ازم میدونم اون که میخواستی همونه

 

تازه فهمیدم حسودم

 

دست توتو دست اونه

 

ای خدا انگاری اونم نقطه ضعفمو میدونه

 

حالا تو دست تو حلقس دست اون حلقه تو دستات

 

یامن اشتباه میبینم یا دروغ  بود همه حرفات

 

بله رو بگو گل  من تو ازم خیری ندیدی

 

آرزوم بود که ببینم  تو تو رختای سفیدی

 

حالا هردو حلقه داریم تو تو دستت من تو چشمام

 

تو زدی من اما موندم زیر قولت روی حرفام

 

برو خوشبخت شی عزیزم تو ازم خیری ندیدی

 

آرزوم بود که ببینم  تو تو رختای سفیدی

 

بله رو بگو گل من بگو و شرشو بشکن

 

منو زندگی بی تو باورم نمیشه اصلا

 

داره سردم میشه کم کم

 

خیسه از اشکام لباسم

 

همه گریه هامو کردم اشکی هم نمونده واسم

 

میزنم بیرون از این جا بله رو میگی نباشم

 

میرم اون بیرون یه گوشه دست به دامن خدا شم

 

"بله"

 

 

بله رو گفتی تموم شد دیگه این آخر کاره

 

هی میخوام بگم مبارک

 

ولی بغضم نمیزاره

 

هق هقم تمریکه من بود

 

من واسه تو گریه کردم

 

قطره قطره های اشکو

 

به تو امشب هدیه کردم

 

امشب تو جشنت عزیزم

 

نمیدونی چی کشیدم

 

اما کاش اشکام نبودن تورو واضح تر میدیدم

 

دیگه چشمام نمی بینه دستمم نمی نویسه

 

دل خوشیم همین یه نامس گرچه اینم خیسه خیسه

 

آخرین جمله ی نامم این از ته وجودم

 

برو خوشبخت شی عزیزم خیلی عاشق تو بودم


+نوشته شده در چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:,;ساعت21:35;توسط sepide; | |

آیا می دونستی .....

کوله بارم را به دستم دادی و مرا از جزیره قلبت تبعید کردی به

دوردست ها...

آنقدر دور که هوای برگشتن به سرم نزند...

تو برای مجازات کسی که نمی دانست مرتکب کدامین گناه بود

که مجازاتی این چنین سنگین برایش رقم زد نیازی نبود وامدار

این همه فاصله شوی...

شایداین من بودم که نمی دانستم درآستان قصر پادشاهی

قلبت.... صادقانه دوست داشتن جرم است و گناهی بزرگ

نترس...سرزنشت نمی کنم...نای برگشتن را هم ندارم ...

همان یک ذره نیرو و توانی را هم که داشتم خرج دلتنگی هایم

کردم...

درست است ناعادلانه مجازاتم کردی... و در کمال بی انصافی و

نهایت دلبستگی مرا از خود راندی...

  اما آیا می دانستی هنوز هم تویی آن پادشاه کلبه حقیرانه

قلبم؟؟؟؟                                   

+نوشته شده در سه شنبه 3 آبان 1390برچسب:,;ساعت5:16;توسط sepide; | |

به نام عشق

همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای
همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ای
گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای
گرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده ای
صدای آهنگ عشق برایم غم انگیز است ، اما همیشه آن را گوش میکنم
گاهی شنیدن حرفهایت برایم تلخ است ، اما دائم پیش خودم تکرار میکنم
اگر روزی نباشی در کنارم ، برای من همیشه هستی
روزی اگر بروی ، در قلبم همیشه خواهی ماند
اینجا که هستم پر از دلتنگیست، حس نبودنت در کنارم خاطرم را پریشان کرده
اما حس بودنت در قلبم دلتنگی و غم دوری ات را انکار کرده
گاهی وقتی به دوری می اندیشم قلبم میلرزد، نکند که از من سرد شوی، نکند که با کسی دیگر همنشین شوی ، نکند که ما را فراموش کنی و عاشق کسی دیگر شوی…
نباید بیش از این خودم را با این فکرها برنجانم ،عشق خودش پر از درد و رنج است!
خلاصه این را بگویم برایت ، هر زمان که بخواهی میشوم فدایت
اگر تنهایم بگذاری باز هم مینشینم به پایت
همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای ، میخواهم این شعر اولینش تو باشی و آخرین نداشته باشد

+نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:,;ساعت5:30;توسط sepide; | |

آغاز بی پایان عشق

آغازی دوباره
آغازی بی پایان
دوستت دارم ... چند نقطه
بی انتهاست این دوست داشتن
بی پایان است این دلبستن
محال است دلکندن
خیال است دل بریدن
چون این آغاز، بی پایان است ، جدایی ؟ نه عزیزم یک خواب و خیال است!
در خواب هم میبینم رویاهای عاشقانه ی با تو بودن را
شیرین است این خواب عاشقی ، چه برسد به لحظه های بیداری
نفسی دوباره
به عشق تو ای همنفس من
یک زندگی دوباره
بی خیال گذشته ها
تویی عشق اول و آخر من
میخواهم این باران، همین باران عشقت، تا ابد در قلبم بباره
اگر زندگی ،همیشه با تو بودن است ، دلم نمیخواهد هیچگاه بمیرم
اگر آن مردن ، از عشق تو مردن است ، دلم میخواهد در همین لحظه فدایت شوم
اگر عشق تلخ است ، شیرین است برایم این تلخی ها
وقتی تو آمدی محو شد در اتاق تاریکم ، آن تنهایی و احساس خستگی ها
وقتی تو آمدی باز شد پنجره ی روشنی ها
دیدم آسمان آبی را ، دیدم مظهر یکرنگی ها را
حس کردم عشق پاکی را ، عاشق شدم ،
دل بستم و مطمئن باش تا آخرش با تو هستم
آغازی دوباره، قلبم دیگر تنها نیست ، با تو جان گرفته است دوباره
آغازی بی پایان ، مرا از غروب عشق نترسان
طلوع عشق ما ، غروبی نخواهد داشت ،
قلب من با تو ، هیچ غمی نخواهد داشت

+نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:,;ساعت5:28;توسط sepide; | |

به یاد تو که نیستی

همین امروز یا فردا توراازدست خواهم داد

چگونه بگذرم از تو ، بگویم هرچه باداباد

تو خواهی رفت اگرچه دوستم داری

ودر شبهای عمر من گل فانوس می کاری

ومثل پشته ای هیزم که آخر دود خواهد شد

وعمرش هم به این آتش فقط محدود خواهد شد

منم با رفتنت بی شک شوم خاکستری خاموش

که داغ مرگ عشق را به سختی می کشد بر دوش

مسیر چشمهایت را شبی ناگاه گم کردم

چراغی نیست ،راهی نیست...چگونه بی تو برگردم

تو دستم را نمی گیری که از این خاک بر خیزم

به سوی آسمانی که به نام توست بگریزم

همیشه فکر می کردم برایت آرزو هستم

همان یک روزنه نوری که داری پیش رو هستم

+نوشته شده در دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:,;ساعت20:17;توسط sepide; | |

از دوست داشتن


امشب از آسمان دیده ی تو،روی شعرم ستاره می بارد

درسکوت سپید کاغذ هاپنجه هایم جرقه می کارد

شعردیوانه تب آلودم، شرمگین از شیار خواسته ها

پیکرش را دو باره می سوزد،عطش جاودان آتشها

آری آغاز دوست داشتن است،گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دیگرنیندیشم،که همین دوست داشتن زیباست

از سیاهی چرا حذر کردن،شب پر از قطره های الماس است

آنچه از شب به جا می ماند،عطرسکرآور گل یاس است

آه،بگذار گم شوم در تو،کس نیابد ز من نشانه من

روح سوزان آه مرطوبت،بوزد برتن ترانه من

دانی از زندگی چه می خواهم،من تو باشم ،توپای تاسر تو

زندگی گر هزار باره بود،باردیگرتو،بار دیگر تو

آنچه در من نهفته دریاییست، کی توان نهفتنم باشد

با تو زین سهمگین توفانی،کاش یارای گفتنم باشد

بس که لبریزم از تومیخواهم،بدوم در میان صحراها

سربکوبم به سنگ کوهستان، تن بکوبم به موج دریاها

بس که لبریزم از تومیخواهم،چون غباری زخود فرو ریزم

زیر پای تو سر نهم آرام،به سبک سایه ی تو آویزم

آری آغاز دوست داشتن است،گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دیگرنیندیشم،که همین دوست داشتن زیباست

  فروغ فرخ زاد-تهران -1335

+نوشته شده در یک شنبه 17 مهر 1390برچسب:,;ساعت10:57;توسط sepide; | |

همیشه در قلبمی...

با تو دیگر عشق قصه نیست ، لحظه هایم مثل گذشته سرد نیست
با تو زندگی ام زیر و رو شد ، حال من از این رو به آن رو شد
با تو گذشتم از پلهای تنهایی ، رسیدم به اوج آسمان آبی
عطر تو میدهد به من نفس ، با تو رها شدم از آن قفس
آمدی و گرفتی دستهایم را ، باور ندارم با تو بودن را
میدهد به من هوای عشق نفسهایت ،میدهد به من شوق زندگی گرمی دستهایت
بپذیر که دنیای عاشقانه ما همیشگیست ، عشق در قلب من و تو ماندنیست
هر چه دلم خواست همان شد و اینگونه شد که دلم عاشقت شد
مرا در زیر سایه قلبت جا دادی و همین شد که قلبم به عشقت پناه آورد
آری با تو دیگر عشق قصه نیست ، حقیقت است این روزها و لحظه ها
حقیقت است که دوستت دارم ، حقیقت است که با تو هیچ غمی ندارم
حقیقت است که دنیا را نمیخواهم بی تو ، مگر میشود این زندگی بدون تو؟
در آغوش تو ، محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، میمیریم برای هم ، مینیشنی بر روی پاهای من و میبوسم لبهایت را….
با تو بودن همیشه تکراریست برای تپشهای قلبم ، با تو بودن همیشه تکراریست برای اینکه حس کنم عشق چیست و عاشق تو بودن چه لذتی دارد
چه اتفاق زیبایی بود تو را دیدن ، چه حادثه شیرینی بود تو را داشتن
با تو بودن همین است ، اینکه تا ابد شدی دنیایم ، اینکه تا ابد شدی مرحمی برای قلب تنهایم
قلبی که دیگر با تو تنها نیست ، درهای قلبم دیگر برای کسی باز نیست ، تا همیشه بسته شده بر روی تو ، بمان و بمان ای که تنها عشق من هستی تو

+نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,;ساعت17:12;توسط sepide; | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد